در ایران باستان شهری بود به نام شهر « توآ » . که مردمان آن انسانهای آزاده ای بودند و همه یکتا پرست و پاک نیت بودند . نیروهای رزمی این شهر برای دفاع از این شهر تمرینها و ریاضتهای زیادی را تحمل میکدند تا به درجه شالبند سبز که نشان رویش تن و روان بود برسند تا بتوانند از آرمانهای مقدس شهر توآ دفاع کنند . راهبر شهر توآ شالبند سرخ بر کمر داشت و فرمانده کل نیروهای آن شهر بود . مردم در همه کارها به همدیگر کمک میکردند . در جهت آبادانی شهر توآ از جان و دل تلاش میکردند . دشمن شهر توآ شهر نفرتها بود . مردمان شهر نفرتها در تلاش بودند که نعمتهای شهر توآ را به تاراج ببرند و آن شهر با صفا را با مردمی خداپرست و خداجو نابود کنند . ولی همت و قدرتمندی راهدانان شهر توآ مانع این هدف آنان میشد . و همیشه شکست میخوردند . شعارشان این بود : پیروزی از آن ماست چون قانون قانون انسانهاست . بیائید ما هم شهر توآ را آنگونه که باید باشد بسازیم و بگوئیم : هر که خواهد من و تو ما نشویم خانه اش ویران باد .
ای همراهان صدیق کانگ فو ، من و تو هر دو به یک چیز می گوئیم « متو » و شعارمان رسیدن به ما است . متو = من و تو . که وحدت ما را میرساند . اینقدر این سبک و آن سبک نکنیم . تکنیک من برتره مال اون بده .اینها دسیسه های مردمان شهر نفرتها هستند . ما به قدر کافی دشمن داریم . بیائید دوستیهایمان را وسغت دهیم . آنگاه به مرز دانائی خواهیم رسید و شهری بدون کینه و فریب را ایجاد خواهیم کرد.